دفتر خاطرات یک عاشق

ای مهربان تر از برگ


ای مهربان تر از برگ در بوسه‌های باران
بیداری ستاره ، در چشم جویباران
آیینه ی نگاهت؛ پیوند صبح و ساحل
لبخندِ گاه گاهت ؛ صبح ِ ستاره باران
بازآ که در هوایت ، خاموشی جنونم
فریادها بر انگیخت از سنگ ِ کوهساران
ای جویبار ِ جاری ! زین سایه برگ مگریز
کاین گونه فرصت از کف ، دادند بی شماران
گفتی : "به روزگاری مهری نشسته بر دل!"
"بیرون نمی‌توان کرد، حتی به روزگاران"
بیگانگی ز حد رفت، ای آشنا مپرهیز
زین عاشق ِ پشیمان،سرخیل شرمساران
پیش از من و تو بسیار ، بودند و نقش بستند
دیوار ِ زندگی را زین گونه یادگاران
وین نغمه ی محبت، بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقیست آواز ِ باد و باران

شفیعی کدکنی

گزارش تخلف
بعدی